همین...

باور کن لذتی که در سادگی هست در هیچ چیز دیگه پیدا نمی کنی.





نپرس اهل کجا بود تو بغض حنجرش چی بود...

مهم اینه که اهلی بود...زمینی بود و خاکی بود

کسی که دل به غربت زد تا بغضش موندنی باشه

تا به دنیا بفهمونه نمی خواد خوندنی باشه

پریدن سخته تا وقتی که تو دسته آدما سنگه

اگر هم دونه می پاشن....یه جای کار می لنگه

تا وقتی روبروشونی رفیق و یار و هم دردن

سرت رو برنگردون که عجیب این قوم نامردن....

دلم محتاج مرهم نیست...که از بی دردی می ترسه

برای گفتنه از عشق هنوزم تنگه این عرصه

سلام گرمم رو اینجا ندادن پاسخی هرگز

چه بده نا جوانمردی میرم من بی خداحافظ

        
بی خداحافظ

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:همین,,,,ساعت 9:30 PM توسط nirvana| |




می پرسد از من کیستی؟می گویمش اما نمی داند

این چهره ی گمگشته در آیینه خود این را نمی داند!

می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد

آیینه در تکرار پاسخ ها ی خود حاشا نمی داند

می کاودم می گویمش:چیزی ازین ویران نخواهی یافت

کاین در غبار خوشتن چیزی از این دنیا نمی داند

می گویمش:گمگشته ای هستم که در این دور بی مقصد

کاری به جز شب کردن امروز یا فردا نمی داند

میگویمش:آن قدر تنهایم که بی تردید می دانم

حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی داند

مگویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین

آن گونه می خندد که گویی هیچ ازین غم ها نمی داند...

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:همین,,,,ساعت 9:38 PM توسط nirvana| |


Power By: LoxBlog.Com